۱۱.۱۴.۱۳۸۶

چرا در نوشته هاي ما سنگ روي سنگ بند نمي شود

پست مدرن يعني چه؟ شعري كه بر مبناي پست مدرنيسم شكل مي گيرد چگونه شعري است و بالاخره اينكه گزاره هاي آشنايي زدوده شده در اين شعر چگونه گزاره هايي استيك تعريف عاميانه از پست مدرنيسم: مدرنيسم چيزي است كه با سنت مي جنگد و پست مدرنيسم با مدرنيسم پس پست مدرنيسم به سنت نزديكتر است و چون اين شيوه انديشه دشمن دشمن ماست در واقع دوست ماست. حال ادبياتي كه بر اين شيوه تفكر بنيان گذاشته مي شود از آبشخور سنت، ادبيات عاميانه، كلاسيك و... بهره مي برديك تعريف يك سويه از پست مدرنيسم: پست مدرنيسم يعني اعتقاد به نقطه هاي پراكنده و شيوه اي از تفكر كه نقطه عزيمت فكري را انكار مي كند بنابراين ادبيات اين شيوه تفكر تمامي اصول پيش از خود را منكر شده و نمي تواند به هيچ چيز پايبند باشد. در چنين ادبياتي اولين چيز كه از بين مي رود معناست كه با بازي زباني به دست مي آيديك تعريف اخلاقي و ايدئولوژيك از پست مدرنيسم: مدرنيسم، انسان جامعه غرب را به خمودي كشاند درست مثل خواب زده اي كه نيازمند سيلي محكمي بود تا هشيار شود. نقش اين سيلي محكم را هنر و ادبيات پست مدرنيستي بازي كرد بنابراين خود پست مدرنيسم هيچ مبناي فكري ندارد و بي بهره از دستگاه منظم فلسفي است، بلكه شيوه اي از هنر است كه بواسطه "كولاژ" يا به هم ريختن واقعيت و تركيب نامتعارف آن سعي در ايجاد" شوك" دارد. شوكي كه درواقع همان سيلي آبدار استتعريفي دقيق تر از پست مدرنيسم: پست مدرنيسم يك مكتب فكري نيست بلكه جرياني است كه در دل مدرنيسم معنا مي يابد. به عبارت ديگر انتقادي است كه مدرنيته از مدرنيته دارددر اين تعريف، مدرنيسم ادامه منطقي سنت است زيرا سنت هم داراي هسته مركزي تفكر است و هم براي مرز و چاچوب هاي فكري احترام قائل است خصيصه اي كه عينا در مدرنيسم نيز به آن توجه شده و حتي جزو مباني آن به شمار مي رود، در حاليكه پست مدرنيسم هم مرز را از بين مي برد و هم نقطه مركزي انديشه را از سوي ديگر خود نيز فاقد صورتبندي نظري است و بيشتر به يك جريان شبيه است تا مكتببر مبناي اين تعريف مدرنيسم و سنت تنها در يك موضوع رو در روي هم مي ايستند و آن " خرد ابزاري" است. مدرنيسم خرد ابزاري و توليدگر را بنيان مي نهد در حاليكه براي سنت خرد معناي ديگري دارد با اين همه پست مدرنيزم رودرروي هر دو مي ايستد. هم دشمن مدرن است و هم پست مدرنموضوع جالب ديگر اينكه هنر مدرن" منتقد خرد ابزاري" است. حتما فيلم " عصر صنعت" چاپلين را به ياد داريد! در اين هنر، هنرمند با مدرنيته همراه مي شود اما با مدرنيزم نه. با جريان تجدد پيش مي رود اما با انديشه تجدد نه. به اين معنا هنر مدرن به سنت نزديك تر است تا به خود مدرنيزمهنر پست مدرنيسم حتي بر اساس تعاريف دقيق تر آن هم باز چيز قابل اتكايي نيست: وقتي از نقطه هاي پراكنده حرف مي زنيم لابد از پلورئاليسمي هم حرف مي زنيم كه در بستر آن حتي شعر يغماي جندقي هم پست مدرن باشد. درواقع نقطه مخالفت با اين آنارشي در دل آن نهفته است. قضيه واضح است يك پست مدرنيست مي گويد من به نقطه مركزي فكر اعتقاد ندارم، پس من مي توانم قالب شعري رودكي را زنده كنم و بگويم پست مدرنم. با اين همه مي توان در دل اين بلبشو و آشفته بازار شام به نوعي تفكر فرا مدرن و انساني هم رسيد. شايد اصلا اگر به جاي پست مدرنيسم بگوييم " فرامدرن" مشكل حل شودفرامدرن چه مي گويد: فرامدرن تبديل " مكانيك" به" ديناميك" است. يعني اينكه مدرنيته آنقدر پيشرفت كند كه خود آثار مخرب خود را از بين ببرد و تصحيح كند. كارخانه هاي دودزا جاي خود را به روبات ها و كامپيوترها مي دهند و شعرهاي داراي چارچوب هاي سفت و سخت آزادتر عمل مي كنند. من بر مبناي همين تعريف ادبيات پست مدرن را " ادبياتي ساده، داراي شوك، بهرمند از تمامي ظرفيت هاي زبان و بدون فاصله ميان گزاره ها و پارت هاي زباني" مي بينمبر اين اساس آشنايي زدايي در آثار پست مدرن نه در محور افقي و نه در محور عمودي صورت نمي گيرد بلكه اثر يك موقعيت منفرد را روايت مي كند ساده و بهرمند از عنصر شوك اما ردپايي كوچك ما را به " لايه دوم" پرتاب كرده و در ارتباط دو اثر آشنايي زدايي خود را نشان خواهد داد. براي من " موز ماهي "سلينجر يك اثر پست مدرن است. داستاني ساده كه شناي يك مرد متاهل را نشان مي دهد مرد در حال شنا دختري را مي بيند و سعي مي كند به او شنا بياموزد. و قتي به گودي كف پاي دختر كه روي آب دراز كشيده نگاه مي كند بلافاصله به هتل بر مي گردد و با شليك تيري خود را در كنار همسرش مي كشد. به جز شوك آخر اثر چيزي به عنوان ناسازه و ناآشنا در اين داستان نيست اما همين شوك ما را به فكر فرو مي برد" بايد در داستان چيزي باشد، بايد دوباره بخوانمش، منظورش از مردن در كنار همسر چه بود؟ چرا گودي كف پا..." كم كم متن ديگري در ذهن شكل مي گيرد كه ربطي به متن اول نداردف ديالكتيك اين دو متن متن سوم و متن چهارم و... را به وجود خواهد آورد و ما هرگز به معناي نهايي نخواهيم رسيد